در جهان امروز و در جوامع مدرن کنونی واژه «قوم» و مفهوم «قومیت» فاقد معنا و موضوعیت است و طرح آن در یکی دو قرن گذشته، صرفاً بر مبنای مقاصد سیاسی و به منظور تجزیهی کشورهای دارای تکثر فرهنگی انجام گرفته است. در عصر حاضر، تفاوتها و تمایزات بارز قومی و فرهنگی در میان مردمان آن چنان از میان رفته و محو گردیده است که دیگر نمی توان مانند گذشته طیفها و اقشار مختلف اجتماعی یک کشور را تحت عنوان «قوم و قومیت» مرزبندی و تعریف نمود و میانشان جدایی نهاد.
در بخش عمدهای از تاریخ ایران (به جز اوایل عهد باستان) تفکیک مردمان نه بر اساس قومیت یا نژاد فرضی آنان (که دیگر در پی روابط و تعاملات طولانی و بسیار مردم، شالودهی آن از میان رفته بود) بل که بر اساس طبقه و پیشه و جایگاه اجتماعی افراد انجام مییافته است. در ایران قرون وسطا و معاصر هیچ گاه تعریف قومیت و هویت قومی میسر نبوده است؛ چرا که هیچ مرزبندی مشخص و ثابتی برای تعیین یک گروه قومی با مشخصات و ویژگی های منحصر به فرد و واحد و دارای اصالت ماهوی، وجود نداشته است. تفاوتهای زبانی و مذهبی موجود در میان برخی از گروههای اجتماعی ایران (که حاصل فرآیندها و حوادث پیچیدهی تاریخی است) نیز هرگز عامل تمایز و دسته بندی مطلق اجتماعی نبوده است (هر چند که گاه، عامل تمایز سیاسی بوده و البته این موضوع خارج از بحث ماست). بنابراین روشن است که وجود گروههای قومی با ویژگیهای مشخص و ثابت نژادی یا فرهنگی به ویژه در ایران معاصر، بیش تر حاصل ذهنیت پردازی ایدئولژیست هاست تا یک واقعیت تاریخی.
در جهان کنونی، ساختار سیاسی و اجتماعی کشورها دیگر بر اساس مفهوم «دولت ـ ملت سامان می یابد. یعنی در برابر یک نظام سیاسی واحد، ملتی واحد قرار دارد که از هویت، مدنیت و قانون اساسی یگانه و مشترکی برخوردار است. بر این اساس، روشن است که در چارچوب یک کشور، فقط یک «ملت» می تواند تعریف شود و وجود داشته باشد. برای نمونه، در چارچوب کشور ایران فقط ملت و ملیت «ایرانی» معنا و کارکرد دارد و نه «ملت های ایرانی» یا «قومهای ایرانی»؛ چنان که برخی از قوم پرستان تجزیه طلب القا میکنند.
در هزارهی نخست پیش از میلاد، در عصری که تیرههای آریایی پا به ایران کنونی نهادند، این سرزمین عرصهی حضور اقوام متعددی بود که دیرزمانی در جنگ و جدال و پراکندگی به سر می بردند. اما برآمدن امپراتوری هخامنشی پایانی بود بر آن پراکندگیها و بی سامانیها و آغازگر شکلگیری تمدنی جدید و واحد و استوار در این سرزمین. در زمان ساسانیان، این سرزمین دیگر رسماً «ایرانشهر» (= کشور آریاییان) خوانده شد و این موضوع نشانهی تثبیت و استواری و یکپارچگی کامل جامعهی ایرانی و رفع تفاوتها و تمایزهای احتمالی قومی، در چارچوب این کشور و در آن مقطع زمانی است (هر چند که با هجوم اعراب و مغولها و ترکمن ها به این کشور، در سدههای بعد، تکانههای گذرایی به این همگونی وارد شد). حال، یک ایرانی متعلق به قرن بیست و یکم چگونه میتواند قایل به تمایز مطلق قومی در میان مردم کشور خود باشد، زمانی که قرن هاست ساکنان ایران در چارچوب این کشور کاملاً یکپارچه و همرنگ و همگون شدهاند و با وجود داشتن تفاوتهای جزیی فرهنگی و آیینی (که آن نیز امری طبیعی و برآمده از شرایط اقلیمی و حوادث تاریخی است) اینک در قالب یک دولت ـ ملت واحد و همبسته، به سر می برند.
تمدنی که ما آن را «ایرانی» می خوانیم ، برنهاده و یادگار پارسها و هخامنشیان است. پارسها مردمانی جدا و بیگانه از ما نیستند، آنان پدران و نیاکان ما هستند که قرنها پیش، با گردآوردن و یکپارچه ساختن اقوام و فرهنگهای پراکنده در آسیای غربی، این کشور و تمدن را پدید آوردند و پایه گذاردند: ایران؛ مجموعهای که تا پیش از آن، برخوردار از چنین تمدن و وحدت و ساختاری نبود.
باید توجه داشت که حضور پاره فرهنگ مختلف در جامعه ایران (مانند آذریها، کردها، بلوچها، گیلکیها و دیگران) تنها و تنها نشانهی وجود تکثر فرهنگی در جامعهی ایران است و نه وجود اقوامی جداگانه و جدامانده و با هویتی منحصر به خود.
متاسفانه از آغاز قرن بیستم سیاستها و دیپلماسیهای بین المللی در جهتی شکل گرفت و هدایت شد که از مفهوم غیرکارا و فراموش شدهی «قومیت» ، مفهوم سیاسی جدیدی عرضه شد و تفاوتهایی که میان گروهها و اقشار اجتماعی برخی کشورها (مانند ایران، یوگوسلاوی، افغانستان و…) وجود داشت و تا آن روزگار با عنوان تکثر و تنوع فرهنگی فهم و توصیف می شد، از آن پس با عنوان جدید و ساختگی «قوم» و در چارچوب «هویت قومی» بازتعریف و قالب ریزی گردید تا براساس آن، مقدمات و زمینههای تجزیهی آن ملتهای بزرگ و قدرتمند و یگانه، به واحدهایی کوچک و گسسته و ضعیف و وابسته به اروپای غربی و امریکا (و قبلاً نیز شوروی)، فراهم آید.
نویسنده:حمید احمدی
اقای عزیزی لطفا ادرس وبلاگ من را در قسمت پیوند های وبلاگتان قرار دهید. باتشکر
www.daniyal547.blogfa.com