چکیده
کلید واژهها: قوم، قومگرایی، اقلیتها، امنیت ملی،
تهدیدات امنیت ملی ایران. مقدمه برخی از مناطق جهان به سبب وابسته بودن به
انگارههای فرهنگی خاص از دیگر مناطق جهان متمایز میشوند. این مناطق به سبب دارا
بودن خصلتهای خاص و تواناییهای برتر فرهنگی، موجودیت خاصی پیدا کردهاند که
توانستهاند در طی قرون و اعصار متمادی به حیات خود ادامه دهند و از سایر مناطق و
ملتها به خوبی شناسایی و متمایز گردند. مردمانی که در این مناطق زندگی میکنند،
با همبستگی تاریخی خاص و با تشخّص فرهنگی معین خود، بر سایر جوامع و فرهنگها نیز
تأثیر میگذارند. ایران یکی از کشورهایی است که همواره از چنین ویژگی برجستهای
برخوردار بوده و ایرانیان مردمانی بودهاند که با فرهنگ و سنن تاریخی مشخص و در
سرزمین معینی به نام ایران زمین در قرون متمادی به موجودیت متمایز و برجسته خود
ادامه دادهاند. سرزمین پهناور ایران یک کشور چند قومی، چند زبانی و چند مذهبی است
و بالطبع خرده فرهنگ (sub culture)های
متعددی نیز در چارچوب فرهنگ غنی و ریشهدار آن شکل گرفته و به حیات خود ادامه
دادهاند. اقوام گوناگون ایرانی با گویشها و اعتقادات خاص خود قرنها در کنار
یکدیگر زیسته و برای دفاع از تمامیت ارضی ایران و کیان خود دوشادوش یکدیگر
جنگیدهاند؛ البته اختلاط ملیتهای گوناگون از دیرباز امری اجتنابناپذیر بوده و
کمتر کشوری یافت میشود که دارای نژاد (Race) یا مذهب واحدی باشد. امّا برای اداره
جوامع و کشورها، نظامهای سیاسی ناچار از وضع و اعمال قوانین و مقررات بوده و هیأت
حاکمه نیز ناگزیر از تابعیت زبانی، نژادی یا مذهبی خاصی میباشند. در چنین فضایی،
قوم مداری (Ethnocentrism) به مفهوم قضاوت منفی نسبت به سایر خرده فرهنگها براساس معیارهای
فرهنگی قوم خود و یا باور داشت برتری فرهنگی قوم خود بر سایر اقوام و اعمال
سیاستهای متعصبانه قومی، زبانی، مذهبی و یا فرهنگی میتواند بنیانهای وفاق و
همبستگی ملی یک کشور را در معرض تهدید جدی قرار دهد. قومگرایی در ایران نگاه
قوممدارانه به سایر اقوام، از دیرباز مسأله قومیتها و تأمین حقوق مشروع آنها را
به یک مشکل اساسی بینالمللی و یک معضل همیشگی بسیاری از کشورها تبدیل کرده است.
در بسیاری موارد، به اقلیتهای زبانی یا مذهبی، به چشم «بیگانه» نگریسته شده و
بیگانه یا غیر خودی نیز کسی بوده که خون، زبان و مذهب وی با شخص حاکم یا اکثریت
مردمان ساکن در یک سرزمین مطابقت نداشته است. و به این ترتیب، بیگانه همواره یک
عنصر نامطلوب تلقی شده و در جامعه مطرود بوده است. در برخی دورههای تاریخی ایران
نیز، قدرتمندان و طالبان سلطه و سیطره استکباری، برای تحکیم بنیانهای حاکمیت نامشروع
خود نسبت به برخی اقلیتهای زبانی، نژادی و مذهبی، پارهای اجحافها و بیعدالتیها
را اعمال کردهاند. زیرا، سه عامل اصلی یعنی قدرت (در ابعاد و مؤلفههای مختلف
آن)، ثروت و اعتبار و منزلت اجتتماعی از جمله عواملی هستند که میتوانند مایههای
اجحاف، بیعدالتی و خشونت را در کشمکشها و رقابتهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و
فرهنگی باعث شوند. اعمال خشونت و بیعدالتی میان اقوام و اقلیتهای مختلف میتواند
منجر به انواع گسلهای اجتماعی شده زمینه را برای شکلگیری بسیاری از واگرایی
فراهم سازد و به این ترتیب بنیانهای وحدت و همبستگی ملی و تاریخی یک ملت ریشهدار
را در معرض مخاطره و تهدید جدی قرار دهد. تا قبل از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی،
متأسفانه نوعی از استبداد و اقتدارگرایی تحت تأثیر حاکمیتهای قومی ـ قبیلهای، در
ایران اعمال میشده است. با آغاز دوره رضا شاه پهلوی، این نوع استبداد و
اقتدارگرایی شکل نوینی به خود گرفت و با اعمال سیاست یکسان سازی در راستای ملت
سازی با فرهنگ و زبان واحد، منجر به سرکوب شدید و بیرحمانه اقلیتهای قومی و
زبانی گردید. تلاشهای رضا شاه، با برداشتهای فاشیستی خود که با برنامهریزیهای
بیگانگان ـ بویژه روباه پیر استعمار، بریتانیای کبیر انجام میشد، نه تنها به
یکسان سازی ملی منتهی نشد بلکه گسستهای بیشتر اجتماعی را نیز در پی داشت. این در
حالی است که علی رغم آن که تا قبل از سلطنت پهلوی، ترک زبانان قاجار و پیش از آنان
نیز صفویان و سلجوقیان و حتی خوارزمشاهیان بر ایران حاکمیت داشته و همگی خود را
ایرانی میدانسته و با افتخار نیز خود را ایرانی معرفی میکردهاند و هرگز
تبعیضهای قومی به این شدت را اعمال نمیکردند. در جریان قیام مشروطه نیز سرداران
ملی این نهضت خونین، ستارخان و باقرخان از خطه مردخیز آذربایجان برخاستند و با
جانفشانیهای خود بر علیه حکومت استبدادی قاجار پیروزی مشروطهخواهان را عینیت
بخشیدند. سرزمین پهناور ایران که شامل فلات ایران و جلگههای اطراف آن میگردد، به
ترتیب محل سکونت اقوام بومی مانند ایلامیها و اقوام مهاجر آریایی مانند مادها،
پارتها و پارسها و برخی اقوام مهاجم مانند یونانیها (سلوکیها)، ترکها و
عربها بوده و از اختلاط، آمیزش و همزیستی میان آنان طی قریب پنج هزار سال گذشته،
اقوام کنونی ایرانی شکل گرفته است. قرنها زندگی مشترک میان اقوام ایرانی، آنها را
با یکدیگر درآمیخته و در بسیاری از ویژگیهای نژادی، مذهبی، زبانی، فرهنگی و آداب
و رسوم به یکدیگر شبیه ساخته و نوعی هم فرهنگی (co-culture) میان آنان برقرار ساخته است. زبانهای
رایج در سرزمین پهناور ایران نیز به موازات تحولات تاریخی و سیاسی متنوع و متغیر
بوده است. زبانهای ایلامی، پهلوی (پارسی باستان)، پارسی دری، یونانی، عربی و ترکی
مهمترین زبانهای رایج بودهاند و هر یک در دورهای از تاریخ این سرزمین به عنوان
زبان رسمی حکومتی یا ادبی و علمی به کار میرفتهاند. هر چند در آمارهای رسمی که
هر ده سال یک بار از سوی دولت ارائه میشود بر زبان تأکید نمیشود، ولی برابر برخی
آمارها، زبانهای شاخه آریایی (هند و اروپایی) شامل فارسی، کردی، لری، بلوچی و
گویشهای مختلف آنها حدود ۷۸٪ زبانهای ترکی (آذری و
ترکمنی) حدود ۲۰ ٪ و عربی و سایر زبانها نیز حدود ۲ ٪ در میان مردم ایران
رایج هستند ولی برابر اصل پانزدهم قانون اساسی ج. ا. ا، زبان رسمی کشور زبان فارسی
است و بقیه زبانها و گویشهای محلی نیز از اعتبار و حرمت قانونی برخوردارند و هر
یک از اقوام میتوانند در محاورههای روزمره، فعالیتهای آموزشی و فرهنگی محلی خود
از آن استفاده و یا در جهت رشد، پویایی و بالندگی آن تلاش کنند. بنابراین، همه این
اقوام بالأصاله ایرانی بوده و هستند و به شهادت تاریخ همواره با رشادت، شجاعت و
جانفشانی مثال زدنی خود از هویت ایرانی و کیان ملی خود تا پای جان دفاع کرده و
خواهند کرد و به تعبیر شاعر بزرگ معاصر ایران، شهریارِ ملک سخن، محمدحسین بهجت تبریزی
(شهریار) باید گفت: اختلاف لهجه ملّیت نزاید بهر کس ملتی با یک زبان کمتر به یاد
آرد زمان گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نئی صبح را خواندند شام و آسمان را
ریسمان اسلام و مسأله اقلیتها اقلیتها در فقه و آموزههای اسلامی، بههیچ وجه در
زمره افراد بیگانه و یا گروهی مطرح نیستند که در مقابل اراده و مصالح اکثریت،
اختیاری در تعیین حقوق و سرنوشت خود نداشته باشند. در اسلام، برخلاف مبانی حقوقی
معاصر که براساس تابعیت تعیین میشود، اختلاف در نژاد، زبان و یا سایر عناصر دیگر
موجب اختلاف در برخورداری از حقوق اجتماعی نیست. در قوانین اسلامی، مسأله تابعیت و
ملیت براساس خون یا زبان و یا خاک و سایر عناصر مادی دیگر استوار نیست. بلکه، امری
اختیاری و مربوط به عقیده و طرز فکر افراد تشکیل دهنده جامعه اسلامی است. از نظر
اسلام، وحدت حقیقی در اجتماع و میان گروههای گوناگون، تنها در صورت وحدت فکر و
اراده عقلانی محقق میشود. بنابراین، ملت اسلامی و جامعه اسلامی عبارت است از
«مجموعه گروههای مختلفی که براساس عقیده و فکر واحد زندگی مشترک و هماهنگ و قانون
واحد را برای تنظیم حیات اجتماعی و فردی خود انتخاب کرده باشند.» به این ترتیب،
جامعه اسلامی مبتنی بر برادری، پس از یک پیمان اختیاری (ایمان) میان یک فرد با
سایر مؤمنان شکل میگیرد. همه در برابر قانون ـ که با اختیار بدان ایمان آوردهاند
ـ هم مسئولیت دارند و تکلیف و هم برابرند و مساوی و انواع اختلافات مادی مانند
نژاد، زبان، رنگ، فقر و غنا، طبقه اجتماعی و... موجب اختلاف در امتیازات اجتماعی
نمیشود. در فرهنگ غربی، واژه ملت (Nation) از واژه لاتین (NATIO) مشتق شده و بر مردمانی دلالت دارد که
از راه ولادت با یکدیگر نسبت دارند و از یک قوم و قبیلهاند. انسانشناسان،
جامعهشناسان و روانشناسنان اجتماعی نیز بیشتر به مفهوم «هویت ما» و احساسات
مشترک و آگاهی جمعی توجه دارند و آن را شالوده هویت ملی و قومی به شمار میآورند.
از نظر ایشان، هویت ملی ریشه در احساس تعلق به طایفه، تیره، قبیله، ایل و قوم
دارد. در علوم سیاسی ملت را از مفاهیم اساسی نمیدانند و به جای آن از مفاهیمی
مانند دولت (Goverment) و اقتدار سیاسی و جامعه مدنی استفاده میکنند. در جغرافیا،
سرزمین مشترک را عامل اصلی پیوندهای ملی میدانند و در فلسفه، وحدت فرهنگی و تاریخ
مشترک را. قرآن کریم، به جای ملت از اصطلاح «امت» استفاده کرده است و جامعه متشکل
با وحدت فکری و اعتقادی را در عین آن که از نظر نژادی و زبانی، سرزمینی، تاریخی
و... مختلف باشند، «امة واحدة» خوانده است. پیامبر اعظم(ص) نیز براساس این اصل
اصیل الهی، در حجة الوداع، تنها ملاک برتری را تقوای الهی برشمرده و بر انواع
برتریهای موهوم و غیر اصیل خط بطلان کشیده است.
نویسنده: محمدرضا احمدی